آری،نوشتن
تصمیم داشتم در ادامه مطلب قبلی،"نوشتن"، به"چگونه نوشتن"،"از کی/چی نوشتن"،"برای کی نوشتن" و مواردی ازین دست بپردازم. راستش، یادداشتها و مطالبی هم برای هرکدام آماده کرده بودم که تغییر و تحولات درونی و بیرونی زندگی و مثلاً چیزهایی از قبیل اسباب کشی و تقسیم کتابخانه که کدام قسمتش به خانه اجاره ای یک زوج جوان برده شود و کدام قسمت در خانه پدری (که البته آن هم اجاره ای است) بماند و خلاصه درهم برهمی یادداشتها و کاغذها و دیسکتها و... که هیچ وقت هم مرتب و بسامان نبوده اند، همه وهمه دست به دست هم داد تا این پراکندگی و به هم ریختگی و شلوغ پلوغی مانع جمع وجورکردن و پرداخت نهایی آنها شود. شاید بعدها در خلال کار و در شرایط مناسب و احیاناً بازیافت مفقودات اولیه باز به سراغشان بروم. این بود و بود تا کلی از اصل قضیه گذشت و اندکی بی حوصلگی- شاید تا حدی به دلیل آنچه در اولین یادداشت گفته بودم- هم مزید ماجرا شد و این طور شد که این دکان کرکره اش پایین ماند و حال که آمده ام آن را بالا بزنم و دستی به سر و رویش بکشم و گردگیریی و آب و جارویی و...، محرکش و باعث و بانی اش غرولند دوستان و این آخری که بسیار هم مؤثر بود و به اصطلاح کلی "متحولم" کرد، نهیب وعتاب یار دیرینه، محمد خان وحیدی بود که خلاصه بنده هم با تأثیرپذیری و قبول "تحول" با صورت و سیرت و شکل و محتوایی همانند قبل اما نه با تأخیر و
تصمیم داشتم در ادامه مطلب قبلی،"نوشتن"، به"چگونه نوشتن"،"از کی/چی نوشتن"،"برای کی نوشتن" و مواردی ازین دست بپردازم. راستش، یادداشتها و مطالبی هم برای هرکدام آماده کرده بودم که تغییر و تحولات درونی و بیرونی زندگی و مثلاً چیزهایی از قبیل اسباب کشی و تقسیم کتابخانه که کدام قسمتش به خانه اجاره ای یک زوج جوان برده شود و کدام قسمت در خانه پدری (که البته آن هم اجاره ای است) بماند و خلاصه درهم برهمی یادداشتها و کاغذها و دیسکتها و... که هیچ وقت هم مرتب و بسامان نبوده اند، همه وهمه دست به دست هم داد تا این پراکندگی و به هم ریختگی و شلوغ پلوغی مانع جمع وجورکردن و پرداخت نهایی آنها شود. شاید بعدها در خلال کار و در شرایط مناسب و احیاناً بازیافت مفقودات اولیه باز به سراغشان بروم. این بود و بود تا کلی از اصل قضیه گذشت و اندکی بی حوصلگی- شاید تا حدی به دلیل آنچه در اولین یادداشت گفته بودم- هم مزید ماجرا شد و این طور شد که این دکان کرکره اش پایین ماند و حال که آمده ام آن را بالا بزنم و دستی به سر و رویش بکشم و گردگیریی و آب و جارویی و...، محرکش و باعث و بانی اش غرولند دوستان و این آخری که بسیار هم مؤثر بود و به اصطلاح کلی "متحولم" کرد، نهیب وعتاب یار دیرینه، محمد خان وحیدی بود که خلاصه بنده هم با تأثیرپذیری و قبول "تحول" با صورت و سیرت و شکل و محتوایی همانند قبل اما نه با تأخیر و
. کندی و... و با تأکید بر همان دو یادداشت پیشین، آمده ام که سر نهم