بازگشت جاودانه
...
کوره ها سرد شدن
سبزه ها زرد شدن
خنده ها درد شدن.
از سر تپه، شبا
شیهۀ اسبای گاری نمیاد،
از دل بیشه، غروب
چهچه سار و قناری نمیاد،
دیگه از شهر سرود
تکسواری نمیاد،
دیگه مهتاب نمیاد
کرم شبتاب نمیاد
برکت از کومه رفت
رستم از شاهنومه رفت.
تو هوا، وقتی که برق میجه و بارون می کنه
کمون رنگه به رنگش دیگه بیرون نمیاد
رو زمین، وقتی که دیب دنیا رو پرخون می کنه
سوار رخش قشنگش دیگه میدون نمیاد.
...
نه ستاره نه سرود
لب دریای حسود،
زیر این طاق کبود
جز خدا هیچی نبود
جز خدا هیچی نبود!
احمد شاملو