November 2, 2008

ایران، اکنون همیشه

"... قلم کندشده من آخرین سطور کتاب مرا در بیان چگونگی تاخت و تاز مغولان بر جلگه های شکوفان زادگاه ما بپایان رسانید... مؤلف این کتاب قصد داشت باز هم مطالب بسیاری در احوال آن خوارزمیان بزدلی که همت نداشتند دل از جان برگیرند و به پیکار با جبار قهار... برخیزند، برشته تحریر درآورد...

... اگر تمام خوارزمیان عزم جزم میکردند و یکدل و جان تیغ خشم از نیام برمی کشیدند و بیدریغ از جان بر دشمنان وطن می تاختند، مغولان پرکبریا و فرمانروای ریش قرمز آنان شش ماه هم در خوارزم تاب نمیآوردند و برای ابد به صحراهای دوردست خویش میگریختند...

... مغولان بیش از آنکه به نیروی شمشیر خویش غالب آیند، بسبب نفاق، تسلیم پذیری و رعب دشمنان خویش، به پیروزی میرسیدند... جلال الدین دلیر نشان داد که چگونه میتوان با گروه کوچکی از سواران دست از جان شسته، اردوی مغولان را درهم شکست...

... ولی قلم از دست سرد و بیجان من میافتد... نیروی درویش سرگردان و آواره زوال می پذیرد، زمان میگذرد و روز مکافات میرسد...

... بر سبیل وداع با خواننده ناآشنای خویش میگویم " امامان متفرعن و عالم نمایان زهدفروش که باد کبر در غبغب میاندازند، بمن نسبت کفر میدهند! این کوردلی از کین توزی و بلاهت است!

کفر چو منی گزاف و آسان نبود

محکمتر از ایمان من ایمان نبود

ایمان به پیروزی اندیشه ور در زنجیر بر دژخیم کوردل، ایمان به پیروزی رنجبر ستمکش بر ستمگر قهار، ایمان به پیروزی دانش بر جهل و دروغ!... من ایمان دارم که دوران بهتری فرا خواهد رسید و آنگاه حقیقت، آزادی و پرستاری از انسان وطن ما را بسر منزل نور و نیکبختی همگان میرساند!.. آنروز خواهد رسید و این آرمان تحقق خواهد پذیرفت!"


(واپسین صفحات چنگیزخان اثر واسیلی یان به ترجمه م. پورهرمزان)